shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
صفی علیشاه

صفی علیشاه

میرزا حسن اصفهانی متخلص به «صفی» و ملقب به صفی‌علی‌شاه (زادهٔ ۱۲۵۱ قمری در اصفهان، درگذشتهٔ ۱۳۱۶ قمری در تهران)، قطب دروایش نعمت‌اللهی و از شاعران بزرگ صوفی مشرب سده‌های اخیر است. او مردى ادیب و شاعر و در نظم انواع شعر توانا بود. پدرش بازرگان بود. وی در کودکى به همراه پدر به یزد رفت و تا سن بیست سالگى در آن شهر زیست. میرزا حسن پس از آموختن مقدمات علوم به شیراز، کرمان، مشهد و سپس به هند و حجاز مسافرت‌هایی کرد، و بالاخره به تهران آمد. در تهران یکی از مریدان وی قطعه زمینی در محلهٔ شاه آباد به او هدیه کرد و او در آنجا خانقاهی وسیع بنا نهاد که پس از مرگ در همانجا به خاک سپرده شد. هم‌اکنون خیابان مجاور خانقاه و آرامگاه وی در تهران به خیابان صفی‌عیشاه معروف است. وی صاحب آثار متعددی به نظم و نثر است که از آن جمله می‌توان به تفسیر منظوم قرآن در سی و دو هزار بیت و زبدة‌الاسرار مشتمل بر بیان اسرار شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش و تطبیق آن با منازل سیر و سلوک اشاره نمود.

تولد:اصفهان

تاریخ تولد:1251

وفات:تهران

تاریخ وفات:1316

بعبدالظاهر از حق گشت ظاهر

ظهور حق که بیند در مظاهر

ز بس پیداست پنداری نهانست

چوبی ضدست این پندار از آنست

چون هر چیزی بضد اوست ظاهر

نباشد ضد ذاتش در مظاهر

شناسی روز را از آنکه شب داشت

شب آمد نور او را محتجب داشت

بلاضد ذات پاک حق تعالی است

ز بس پیداست گوئی عین اشیاءست

چو اشیاء جمله معدوم الذواتند

هویدا از هویدائی ذاتند

بجز یک ذات را نبود ظهوری

ظهور غیر او را نیست نوری

ظهرو غیر او نقش و نمود است

نمایشها چو شد باقی وجود است

بعبدالظاهر این وصفست مکشوف

که او بر ظاهریت گشت موصوف

کند دعوت خلایق را بظاهر

بود احکام حقش بر ظواهر

که عالم جز بظاهر بر نسق نیست

هر آن خارش شمارد اهل حق نیست

بود عالم چون تن گر تن نباشد

ظهور از هستی ذوالمن نباشد

حق انرد پیکر عالم چو روح است

کسی داند که در روحش فتوح است

در اعضا گر نباشد هم نظامی

میسر نیست جسمی را دوامی

نظام جسم در تصحیح اعضاست

از این حسن نظام شرع پیداست

نظام شرع بهر حفظ ملک است

عبور از بحر با تنظیم فلک است

اگر فلکی شود سوراخ یا خرق

شنا ندهد ثمر، خواهی شدن غرق

کنی گر ترک ظاهر خوار باشی

مگر مجذوب یا بیمار باشی

چو عبدالظاهر اندر نظم ناموس

بود ساعی و این امریست محسوس

خلاف نظم ناموس ار کند کس

ز نظم ممکنات اندازدش پس

ز بس موسی بظاهر داشت رایات

بخط زر نوشت الواح تورات

بظاهر تا بود افزون نمودش

بحجم و عظم و افزونی فزودش

بتشبیه است او را حکم غالب

معادش هم بجسمانی مناسب

از آن ره رب ارنی گفت در طور

که بر اثبات تشبیه است منظور

بدانی تا تو این ظاهر کمال است

در این ظاهر ظهور ذوالجلالست

بذات خویش حق بیچند و چونست

منزه از ظهور و از بطونست

ولی چون هستیش را خواست ظاهر

تجلی کرد در کل مظاهر