shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

محمدقلی بیگ طرشتی تهرانی متخلص به سلیم (وفات ۱۰۵۷ قمری) شاعر ایرانی و از شاعران فارسی‌زبان دربار مغولان هند در نیمهٔ اول سدهٔ یازدهم هجری قمری بود. محمدقلی طرشتی تهرانی در سالی نامعلوم در تهران زاده شد. او تحصیلات منظمی در مدرسه نگذارند «ولی چنان‌که از شعرش دریافته می‌شود، گذشته از استعداد فطری از دانش‌های زمان خود بی‌اطلاع نبود». نخستین دورهٔ شاعری او در لاهیجان گذشت، آنجا همراه ملا واصبا (واصب قندهاری) و ملا حسینا (متخلص به صبوحی) ملازم میرزاعبدالله وزیر بود. سلیم در دههٔ ۱۰۲۰ق چندسالی در اصفهان بسر برد سپس به شیراز کوچید، آنجا مدتی در خدمت امام‌قلی‌خان ، والی فارس بود. سپس به روزگار شاه‌جهان پیرامون سال ۱۶۳۲م به هندوستان مهاجرت کرد و نزد او و میر عبدالسلام مشهدی جایگاهی یافت. به سبک هندی سرود و سلیم تخلص گرفته. «در سرودن اقسام شعر و آوردن مضامین بکر و تازه دستی داشته‌است.» در هند، نخست نزد اسلام خان وزیر اعظم خدمت نمود، «در مدح او شعر بسیار گفته، اگرچه شهرتی در اخذ معنی مردم دارد اما معانی غریب و لطیف هم زادهٔ طبع خود دارد». در وصف کشمیر یک مثنوی تمام سرود. سلیم تهرانی در سال ۱۰۵۷ق/۱۶۴۷م در کشمیر درگذشت. شعر او را به «نازکی خیال، خلق مضمون‌های دقیق تازه و سعی در ارسال مثل و تمثیل» وصف کرده‌اند. به دیدگاه ذبیح‌الله صفا، زبانش در شعر ساده و گاه (به‌ویژه در قصیده و مثنوی) تا حدی سست و نزدیک به زبان عامیانه است «و این بیشتر از آنجاست که سلیم تحصیل مدرسه‌ای کافی نداشت و گویا تتبع او هم در دیوان‌های استادان گذشته کم بود و بیشتر به نیروی استعداد شاعری می‌کرد.» آثار وی از روی نسخهٔ آماده شده به همت مرکز تحقیقات رایانه‌ای حوزه علمیه اصفهان در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

تولد:تهران

تاریخ تولد:1001

وفات:جاموی کشمیر

تاریخ وفات:1057

چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟

زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد

سایه ی بال هما بستر آسایش نیست

ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد

محتسب چون به در میکده آید، گوید

پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!

شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید

بگذارید که در صومعه تنها باشد

شست و شویی بده ای باطن می زاهد را

که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد

دوستی نیست خصومت که ترقی نکند

در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد

عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی

ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد

آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است

حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد

جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش

غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد