قاضی احمد نام دارد در سیستان بامر قضا اشتغال دارد و خالی از مولویتی نیست و بسیار خوش صحبت و شیرین کلامست و بواسطه آنکه در سیستان قاضی دیگر بود که فربه بود آن را قاضی فربه و این را قاضی لاغر میگفتند این رباعی و مطلع از اوست :
شکر لب و شیرین حرکاتند همه
از آدمیان غرض همین ایشانند
قاضی مذکور میگفت که چون اکثر مردم سیستان لگور و دزدند دعویی که من می رسم بیشتر اینست که یکی دعوی میکند و فلان دزدی کردیم و او زیاده از حصه خود گرفته یا اینکه دعوی کند که من با فلان قمار غایبانه باخته ام و او در ادای وجه تعلل میکند، روزی جماعتی آمدند و دعوی زیادتی مال دزدی میکردند، من گفتم که این دعوی شرعی نیست چرا که شما دزدی کرده اید، در جواب گفتند که دزدی آن باشد که کسی چیزی از خانه بدزدد و حال آنکه ما گرگان بیابانیم و بضرب دست و پهلوانی می ستانیم، و دیگر آنکه اگر کسی به حج رود چهل روز یا کمتر ریاضت میکشد ما که مدت شش ماه زیاده بر آن رنج بیابان و فقد آب و نان می کشیم چرا مال تجار بر ما حلال نباشد؟