پسر عم قاضی مذکور است و در خوش طبعی و ندیمی و مقبولی از جمیع ندما و مخصوصان پادشاه در پیش، و در قبول عامه از همگنان بیش، میانه او و میر علیشیر غایبانه محبت و مراسلات بوده چنانکه در مجالس النفائس ایمایی بدین معنی شده. مشهور است که در محلی که او بیمار شده بود پادشاه بجهت رعایت خاطر او در صبحی که از جام مدام صبوحی کرده بود بعیادت او آمده و زودتر برخاسته شیخ مذکور غزلی که این چند بیت از آنست در بدیهه گفته از عقب پادشاه فرستاده :
ستاره وار بسی دیده در کمین من است
نمیدانم چرا با عاشق خود یار ننشیند
ز جور طعنه اغیار یا از عار ننشیند
صبوحی کرده مست آمد بپرسش عاشق خود را
این دو مطلع نیز از اوست :
که مستی را بهانه سازد و بسیار ننشیند
جامه گلگونی درآمد مست در کاشانه ام
خیز ای همدم که افتاد آتشی در خانه ام
گشتم غبار و برد بکویش صبا تنم
بعد از وفات پادشاه، قلندر وار بگیلان رفت و در آنجا فوت شد .