وی از اولاد شاه سنجان است و در عجم قرینه سحبان، در اشتغال ذهن و دقت فهم مشهور و معروف و بحدت ذکاء و صفای خاطر موصوفست منتصرالابصار که بتتبع مخزن الأسرار سروده است بنام امیر علیشیر در سلک نظم کشید، این دو بیت در نعت از آن کتابست :
پای گل و خار نباشد عجب
تافت بر او پر تو صبح قدم
در مثنوی دیگر که وقایع بدایع نام دارد تاریخ صاحبقران مغفور را بنظم آورده این سه بیت در تعریف قلعه از آنست :
کاز آن تا فلک بود یک نعره وار
سپهر منقش پلنگی در ا و
چو البرز پاره سنگی در او
مثل گر کسی را در اوره بدی
اتفاقا حضرت قاضی را در سن نودسالگی متقاضی عشق گریبان بسر کوی ملامت و رسوایی کشید و از خمخانه شوق و مودت ساغر ناب مهر و محبت چشید و مضمون این بیت را بادا رساند :
از قضا روزی جوان بدو رسید و از روی مطایبه پرسید که هیچ میدانی که این مطلع شعر کیست؟
محراب نه، ابروی بتان بود قضا کن
ای پیر گشته، بهر جوانان زره مرو
قاضی در جواب او در بدیهه گفت این شعر همان کس است که این مطلع گفته است :
القصه قاضی پیر ملعبه آن جوان شده مضمون این شعر مصداق حال او شد :
در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه مسجله حیاتش به سجل ممات موشح گشت و این مطلع شاهد حال گذاشت :
مطلع
چو لاله با دل پر داغ و حسرت زین چمن رفتم
تو ای شاخ گل رعنا بمان باقی که من رفتم