برادر مولانا انیسی است . وجه تسمیه او آنکه دماغش پریشانی پیدا کرده و خود را پادشاه نام کرد و بمردم حکم های غریب میکرد. اما فقیر و کم آزار بود نستعلیق را در روش برادر خوب مینوشت و رقم میکرد « کتبه خدا » و گاهی نوشتی که « کتبه زرافه » و رقم مقرری که مینوشت « کتبه شاه » بود و با وجود این شعر نیز میگفت . این دو مطلع از اوست :
تو را در دیده جا کردم که از مردم نهان باشی
نه دانستم که آنجا هم میان مردمان باشی
نمیگویی حکایت با من و آنگه که میگویی
ز بس حسرت ندانم که با که میگویی، چه میگویی