shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
shahname picture
صامت بروجردی

صامت بروجردی

میرزا محمد باقر صامت بروجردی معروف به صامت بروجردی و متخلص به صامت (۱۲۶۳-۱۳۳۳ قمری تولد و وفات در بروجرد)، یکی از شاعران مذهبی و مدیحه سرایان قرن سیزدهم و چهاردهم ایران است. بیشتر آثار صامت بروجردی را مرثیه‌های مذهبی در ستایش امامان شیعه و نیز نوحه‌ها و اشعاری در توصیف عاشورا تشکیل می‌دهد. دیوان وی مشتمل بر انواع شعرها مانند غزل، قصیده و رباعی است. وی همچنین اشعار مذهبی در قالب بحر طویل دارد. شعرها و نوحه‌های صامت هنوز هم در سوگواریها و مراسم بزرگداشت حادثه عاشورا خوانده می‌شوند. وی که فن شعر را از میرزا عبدالمجید نوایی فرا گرفت، از راه سقط فروشی در بازارچه حاج سهرابی (ظهرابی) بروجرد امرار معاش می‌کرد و در کنار آن به کارهای ذوقی می‌پرداخت. صامت در روز پنجشنبه شانزدهم ماه محرم سال ۱۳۳۳ قمری در بروجرد درگذشت و در گورستانی در کوی صوفیان به خاک سپرده شد. این محوطه امروزه به نام این شاعر «صامتیه» نامیده می‌شود. دیوان صامت بروجردی (موسوم به ریاض الشهاده) به زحمت آقای سید صادق هاشمی برای گنجور ارسال شده است.

تولد:بروجرد

تاریخ تولد:1263

وفات:نامشخص

تاریخ وفات:1333

هر که را خواهند در حشمت سلیمانش کنند

باید اول خاک پای شاه مردانش کنند

آنکه شاهان جهان با تخت و تاج سروری

آرزوی آستان بوسی ز دربانش کنند

آن خدایی را کز او از بس خدایی دیده‌اند

فرقه‌ای تهمت بر او بندند و یزدانش کنند

آنکه هنگام سواری در فلک فوج ملک

ماه را نعل سمند برق جولانش کنند

لاف یکرنگی چو زد با قنبرش خورشید را

تا ابد هر شب بدین عصیان به زندانش کنند

آنکه در مرحب کشی گیرد چو تیغ سرفشان

بال جبریل امین را فرش ایوانش کنند

صالح و شیث و شعیب و هود و داود نبی

جمله کسب معرفت اندر دبستانش کنند

هفت ایوانش کلاه مهر و مه از سر فتد

سر به بالا چون برای سیر ایوانش کنند

نیست واجب نیست ممکن بلکه اندر عقل و نقل

نی همین و نه همان هم این و هم آتش کنند

یک جو از مهر علی آید فزون اندر عیار

با عبادت‌های کونین ار که میزانش کنند

دردمندان را سر کویش نه گر دارالشفاست

حیرتم آن درد را پس با چه درمانش کنند

پیکری باریک گردد در عبادت گرچه مو

بی‌ولایش هیزم نیران سوزانش کنند

حبّه‌ای از حب وی گر در دل کافر بود

در قیامت قاسم فردوس و نیرانش کنند

چرخ اگر باشد نباشد خم چه در تعظیم او

طوق لعنت در گلو مانند شیطانش کنند

تا چه خواهد کرد با آنان که اندر کربلا

در عزای نور عین خویش گریانش کنند

از جفا یعنی حسینش را به دشت کربلا

میهمان سازند و پس لب تشنه قربانش کنند

آنکه شد اسلام از شمشیر بابش کامیاب

کشته شمشیر قوم نامسلمانش کنند

آنکه خورده شیره جان نبی را جای شیر

سیر از جان در عزای نوجوانانش کنند

آن سری کاندر سر دوش نبی می‌کرد جا

جای حرمت در تنور خاک پنهانش کنند

هیچ کس نشنیده شاهی را لب عطشان کشند

پس به نوک سیر چون ماه تابانش کنند

هیچ کس نشنیده جسم بی‌سری را بعد قتل

از سم اسب ستم با خاک یکسانش کنند

کشته بسیار است اما کشته‌ای را کس ندید

بعد کشتن روی خار و خاره عریانش کنند

با همه احسان که در حق یتیمان کرده بود

نیلی از سیلی رخ اطفال ویلانش کنند

کس ندیده راس شاهی را میان طشت زر

خیزران را آشنا با درد دندانش کنند

در جهان نشنیده‌ام (صامت) که چون زن شد اسیر

همچو زینب فرق عریان سنگبارانش کنند