منکر حق طبیعی آمد و بس
آن خر بدگهر، سگ ناکس
دهر را کردگار میخواند
اثر از روزگار میداند
نظرش تا به چرخ و انجم شد
پیشتر زان نرفت از آن گم شد
دهر را نیز همچو ما میدان
روز و شب، ماه و سال سرگردان
شیب و بالا، هبوط و اوج و قران
صفت مثل ماست در امکان
هرکه اندر صفت چو ما باشد
حاش للّه که او خدا باشد
در «اناالدهر» سر مکنون است
من بگویم تو خود بدان چون است
به هر آن سو که گردد آن گمراه
گر بداند «فثّم وجه اللّه»
هرکه داند که این چنین باشد
کفر او خود همه یقین باشد