سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کردهای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کردهای
چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال
اینچنین کز روی مردم شرمسارم کردهای
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کردهای
تو همان یاری که با من داشتی صد التفات
کاین زمان با صد غم و اندوه یارم کردهای
ای که میپرسی بدینسان کیستی زار و نزار
وحشیم من کاینچنین زار و نزارم کردهای