تو گنج خویش پسندی خراب و ملک آباد
فسانه که شگفت آورد فسانه تست
مگر وجود تو خود جود شد که نتوان یافت
که این زمانه جو دست یا زمانه تست
تو خود چو عالم جودی که در همه عالم
به هر کران سخن از جود بی کرانه تست
چرا تو یک جا مال جهان به باد دهی
مگر نه مشتی از خاک آستانه تست
خدا گواست که بالطبع عادت است ترا
به جود و رزی خلق جهان بهانه تست
غباری از تن قصرت ربود چرخ مرا
ز پنج دیوار امروز بام خانه تست
اگر چه گنج ترا مشرکان به من گویند
خراب گشته ز تدبیر جاهلانه تست
ولی تو دانی و ایزد که در فشاندن گنج
خود از خصایص این گوهر یگانه تست
مرا چه غم بود از آن، تو جاودانه بمان
که گیتی آباد از جود جاودانه تست