خذا من نجدا مانا لقلبه. امروز از رسیدن این کاغذ بحمدالله رفع کسالت شد و حسن و شمایل قصیده ابن خیاط، جان و دل را بوجد و نشاط آورد خصوصاً این بیت:
آغار اذا انست فی الحی انه
حذارا علیه ان تکون لحبه
معنی دوستی و دوستداری همین است، و هر که جز این باشد نه عاشقش خوانیم نه صادقش دانیم. بقول شیخ: کل مدع کذاب. یحئی خان روانه است؛ اغذ پر و پوچ بی حاصلی چندان باید نوشت که تلخه؛ جا بگندم تنگ کرده، حاصل زندگانی عالم صحبت احباب است، اگر حضور مقدور نشود، ناچار بغیاب و توسط قاصد و کتاب.
آن سخن ها که میان من و آن غالیه زلف
به زیان بودی اکنون برسول است و پیام
ای پیک نامة بر که خبر میبری بدوست
یالیت اگر بجای تو من بودمی رسول
در جواب سایر مطالب و ابیاتی که مشعر بر نسخ آثار صاحب؛ بل احیای شعار او رحمه الله علیه، نوشته بودند همین بس که عالیجاه یحئی خان آنجا خواهد آمد، در خدمات محوله باو ان شاءالله تعالی اهتمامی وافر بکنید.
عالیجاه اخوی میرزا تقی را بمراحم خاطر والا و اطمینانی که شما خود بجهه جامعه معلومه از من دارید مطمئن ساخته، ان شاءالله تعالی بهیئت اجتماعی عام شرفیابی شوند. کل المارب مانرجوه یحضرنا.
حاشا وکلا، بخدا جز بی خوابی و بی آرامی و تشویش و اضطراب و صحبتهای دلکوب و رویتهای جانکاه هیچ حاضر ندارم.
اما امیدوارم که عمر باشد تلافی همه را بیک دمه صحبت شما بکنم.
یک دیدنت تلافی صد ساله فرقت است – حکیم مکنیل زیاده از من مشتاق است، بهر مذهب هست خود داند و خدای خود. اما در حقوقی آشنائی، بسیار باید پسندید او را خصوصا با شما.
والسلام