قل لن یتفعکم الفرار فی البحر والبر وقایع بعد از ورود قسوره الزمانی در تلو کتابی مستطاب که رشک نگار ارژنگ و مانی بود، بملاحظه رسید و مژدة سلامتی وجود مسعود موجب هزار گونه فرح و شادمانی گردید.
خطا طیف حجن فی حبال متینه
تمدبها ایدالی نوارغ
از قراری که مرقوم داشته بودید گویا تمامی اوقات سرکار و قسوره روزگار بانشاد ضاله مصروف است. همانا فرض تر زین کار دارید، جائی که باشد نقل ومی بیکاری است این کارها.
هل العیش الا ان تلذو تشتهی
و ان لام فیه ذوالشنان و فندا
یاد صحبت شریف سامی دنیا و مافیها را از خاطر برده. نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست.
مردم اسرار مفسدت را برمز مینویسند، بنده آیات شوق و محبت را آشکار و عیان بعرض میرسانم.
دل کز بر من گم شد و پیدا نشود باز
عالم همه دانند که اندر همدان است
پیداتر از این گر بتوان گفت بگویم
تا باز نگوئی که این راز نهان است
گیرم که زیان آیدم از گفتن این راز
رسوای غمت را چه غم از سود و زیان است
گر در سر سودای تو بازم سر و جان زانک
سودی اگرم زین سر و جان است همان است
کار دنیا را با اهل دنیا باید گذاشت، و کار دین را باهل دین. بحمدالله من بنده نه اهل آنم و نه این، من و فکر طره طلعت تو، من الغداه الی العشاء.
هر آن ساعت که با یاد من آئی
فراموشم شود موجود و معدوم
هر که رفت، رفت هر که ماند، بما و شما چه؟ از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است.
ادین بدین الحب انی توجهت
رکائبه ارسلت دینی و ایمانی
از دنئی و آخرت گریز است
وز صحبت دوست ناگزیرم
اللهم ارزقنا والسلام