حضرت مخدوم مهر پرور بنده
این تو بهر کار یار و یاور بنده
رقیجات رسید، مفصل و مجمل مطالعه و مذاکره شده، بل چندین بار بواکویه رفت، هر کو شنید گفتا لله در قایل، آن چه از ضعف ملتزمین رکاب ولیعهد و قوت دشمنان خارجی و طغیان یاغی های داخلی خراسان در آنجا شهرت کرده، عیب در مذهب رواه احادیث است، خذلهم الله تعالی که سخن را باقتضای خواهش خود میگویند نه بمطابق واقع، عجب از شماست چرا سماع را بشهود راجح میدارید؟ انصاف خوب چیزی است، بعد از مقدمه نواب محمد ولی میرزا کدام سال از کشمکش افغان و اوزبک و اویماق و ترکمان فارغ بوده اید؟ وقت اتفاق افتاده که خراسانی ها از یک دیگر و خارجی ها از خراسانی هر سال بل هر ماه بل هر روز قتل و غارت نکنند و احتسابی داشته باشند، یا طرف و شوارع را امنیت باشد و زوار و تجار برفاهیت آمد و شد نمایند.
همین پارسال از همین خراسان البته دوازده هزار اسیر ببخارا و خوارزم رفته که اغلب را ترکمان خوارزمی بتاخت برده اند باقی را امرا و خوانین خود با اسب و شترف بل با جل و جوال سودا کرده اند، اگر باور ندارید ده بده، ولایت بولایت سیاهه خواهم فرستاد که چه اشخاص رفته اند و بالفعل در کجا هستند. از روزیکه حضرت ولیعهد روحی فداه باین مملکت وارد شده برسید و بپرسید، اگر یک بزغاله از خراسان بخارج رفته باشد بنده را نفط بزنید بسوزانند و همچنین از مشهد تا پیشاور و تا بخارا و تا ارگنج، بل که تا مسقو اگر یک نفر پیاده و سواره تردد بکند آسیب بجان و مال کسی رسیده باشد از این بی وجود نادان بخواهید. کذلک از این جا تا یزد و کرمان که همیشه اسب تاز بلوچ و سیستانی بود، تحقیق فرمائید که حالا چطور است؟ راه بسطام هم با آن که اسمعیل میرزا آنطور که باید باشد نیست و صاحب اختیار بوضعی که شایسته اوست صاحبی کوکلان نمیکند و اختیار یموت ندارد و باز بر عابرین سبیل بهتر معلوم است که از روز ورود موکب همایون ولیعهد تا بحال تفاوت کلی، کرده است، امرا و خوانین داخلی هم از دو حال خارج نمیباشند یا خدمتکارند و صادق و جانثار، یا از فرط وحشت در فکر جان و مال و عیال که علی ای حال مجال اخلال در کار دیوان و ایذای یکدیگر ندارند و دماء و نفوس مسلمانان و شیعیان، بل جهودان و سنیان هم که رعیت دولت قاهره همایون شاهنشاهی باشند در امن و امان است؛ به سر عزیز خودت که پارسال پیرار سال چند نفر از اهل شهر مشهد بل از جوار صحن مقدس درده فروخته بودند که حضرت ولیعهد روحی فداه امسال مرتکب را تنبیه فرمودند از کسان قرائی بود و اسیر را از سرخس باز آوردند.
آنچه در این صحیفه نوشته ام براهین حیه شهودیه دارد، حاجت فکر و نظر ندارد. اعیان خراسان آنچه از عرب و قرائی هستند کلا در خدمت نواب خسرو میرزا بودند و خدمت نمودند تا ترشیز را بدست آوردند و آنچه را اتراک کلات و دره جزو سرخس است که حضرت قلیخان شاهسون را ضابط دره جز فرموده اند و کارش بسیار مضبوط است و رضا قلیخان را از خوارزم آوردند در مشهد است و قلچ محمدخان را داروغه سالور فرموده اند و دویست نفر نوکرشان را خوب گرفته و همه را حسب الواقع بخدمت و رعیتی واداشته، بازار برده موقوف است، بل که نوکر آنها دایم بقراولی مشغول است و قافله و راهگذار را از مشهد تا کنار جیحون که مسمی بچهار جو است در عهدة آنها گذاشته اند و بسیار خوب از عهدة بر میآیند. کلات وضعی است که ان شاءالله تعالی از سفارت پلنگ توش گرو و پیشکش خوارزم خواهد آمد.
اما مشهد و نیشابور وسبزوار روزیکه از فر مقدم ولیعهد زیور گرفتند شهرهای بی صاحب و طاب مثل شیر قزوینی پهلوان و آن که ملا در مثنوی گفت: بی دم و سر و اشکم که دید؛ بودند. تقی خان قیاخلوئی مضطرب و حیران که خدمت بجنورد کند یا خبوشان. بجدم قسم که اسم دارالخلافه طهران در میان نبود و بلوکات را بعضی قرائی وبعضی ایلخانی و بعضی ترشیزی و بعضی خورشاهی، بعضی بغایری، بعضی بیات نیشابور صاحب شده؛ علیمرادخان جوینی هم حرکت مذبوحی میکرد و حاکم بسطام هم سیلی میزد و هزاره و تکه و قرائی شریک غالب بودند، همچنین نشابور و مشهد که اطراف شهر و بلوکات کلا در تصرف اکراد قرائی بود و چوله و رادکانی و دررودی و عشق آبادی و امثال آنها سهل است، بجدم قسم باباخان اسحق آبادی عرب های ساخلو را میگرفت و حبس میکرد؛ تا رشوه نمیگرفت سر نمیداد و میرزای شاندیزی و حسین طرقه بهی واللهویردی پیوجنی بشهر نمیآمدند و ماست نمیدادند و پیاز ریزه نمیکردند، حتی وجوه شهر و اجارات را خوانین هر یک رسدی جدا جدا داشتند و ملاها باج علیحده می گرفتند. بخدا که یک نفر ازخراسانی ها دستی باوزبک زده، از دولت قاهره بیم داشتند که خدمت نمایند و اندیشة نداشتند که خدمت ننمایند و این فقرات هر چه عرض میکنم پوشیده و پنهان نمیباشد بل قولی است که جملگی برآنند. مع هذا ملاحظه فرمائید که حالا جائی هست در این سه ولایت که مضبوط نشده و مهمل مانده باشد و بالفعل اوزبک و افغان دست به دامن چاکران این دولت زده، امثال ملا و مجتهد را واسطه و شفیع می سازند تا حدان دارند که کسی دست توسل به آن ها بزند.
مخدوم من، قبلة من، جان من، در این برف و سرمای بی شمار و قحط و غلای بسیار و بی پولی و بی نانی و درازی سفر و تمام شدن خرجی و تدارک، همه کس اعم اعلی و ادنی این قدر کار که شده است کم مدانید و اگر تاب آرید و شتاب نیاورید بفضل الله تعالی خبوشان و بجنوری مانده است، آن هم بسیار آسان می دانم که بخوبی و خوشی، نه بدی و ناخوشی حسب الخواهش شما بگذرد. بلی شما در فرمایش کردن و کار خواستن بسیار دلبرید، اما در حفظ الغیب و کار ساختن نمیدانم چگونه باشید؟ پس فردا که بنای قشون فرستادن است اول مرتبه بعضی از حکام ولایات و سرکردگان، مغالطه خواهند کرد که فلانان صاحب غرض اند، بعضی هم خواهند گفت که مواجب را بقشون بدهید و بسفر بفرستید، عذر کم نیست، واسطه بسیار است و البته بعضی دیگر هم خواهند گفت مواجب سال کهنه نرسیده؛ از نو هم طلب داریم.
همدانی راست می گوید که یا پول قرض خزانه و طلب تاج الدوله را می توانیم بدهیم، یا نوکر سوار وسرباز را راه اندازیم، باز منحصر خواهد شد بهمان آذربایجانی فحسب و شما را میبینم که اذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون خواهند فرمود تا نایب السلطنة از این طرف رو بخراسان کردند، امنای دولت به یزد و نائین پرداخت، فارسی چپاول بشهر بابک انداخت و اصفهانی ملاتقی و میرزا علیخان برای مفسده نگاهداشت و الحق خوب متوجه شدند که از دنبال آسوده باشیم بکار خود پردازیم.
صد هزار آفرین صدقنا و آمنا والسلام