صاحبا نه ملکا هم نه، چرا؛ ز آن که ترا
مدحت از وصف برون است نه جای لقب است
دستخط شریف در زمانی که قلعه یاغی گرفته شده بود و مال سرکشان کربلا بتاراج قشون رفته رسید. جای ماها در زیارت خالی بود و جای شما در نهب و غارت. متاع کفر و دین بی مشتری نیست.
شکر خدا کنید که امروز جامع حسنات دنیا و آخرت شمائید لاغیر، و خسرالدنیا والآخره مائیم وبس. یا رب از مادر گیتی بچه طالع زادم؟
همه حسنات یک طرف و صحبت های آقا محمدحسن یک طرف؛ که روح است و روح از مهاجرت او مانند صید مذبوح. یا بوم علی الغریب نوحوا نوحوا. آه از مهرک سلیم و لحن و نوای این تصنیف. خدا بر استخوانش گل دماناد! این ها یادهای زمان جاهلیت است که بقول احوض بن محمد.
ولت بشاشته واصبح ذکره
شجنا یعل بافواد و ینهل
اما امروز روزگار پیری است. شعف و اهتزاز امثال بنده نه بتار و آواز است و نه منصوری و شهناز. بلی پیشرفت کارهای دولت پادشاه و تکریر و توالی فتوحات حضرت ولیعهد روحی فداه پیر و جوان نمیفهمد. ای محتسب از جوان چه خواهی؟ شادی فتح سرخس بنده را با قد خمیده برقص میآورد. بچها از نمل صورت خود برنجند نه حمل هیولای غیر. سبحان الله! عجب عالمی است، پنج ششهزار مرد و زن، درشت و خورد، همه شیعی واثنی عشری اسیر پنج شش هزار ناصبی ومحارب بودند و به فاصله دو ساعت قدرت آلهی ظاهر و نور بر ظلمت قاهر شد وکار بعکس اتفاق افتاد، اسیرها خلاص شدند و خلاص ها، اسیر، بنده ها خواجه شدند و خواجه ها بنده.
یک قوم را ز تارک برداشتند تاج
یک قوم را جواهر بستند بر جبین
تبارک الله الذی بیده الملک؛ توئی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و هو علی کل شیئی قدیر والسلام