مخدوما، مطاعا، مشفقا، مهربانا: رقیمه کریمه در اسعد اوقات رسید و مضامین مرقومه را که: ارق من الوهم وانفذ من الفهم و امضی من السهم، بود همه را بعرض اشرف والا رسانیده کما انرل من السمائو حی الارض بعد موتها. عالمی را از پژمردگی و افسردگی برآورد، بل از ورطه فنا بعالم بقا باز رساند.
نفخ صور است صریر قلمت
نفخ صوری نه که در قرآن است
کان نشوری دهد آن را که تنش
بر سر کوی اجل قربان است
وین حیاتی دهد آن را که دلش
خسته حادثه دوران است
راست نوشته بودید وقت سوگواری نیست، هنگام کارگذاری است و آن گاه در آن حالت کثیرالملالت که متی مات ابدی ذوالضیغنه ضغعه و سد الی الطرق العیون لکواشح. پنج روز نگذاشتند فاصله شود، خدا بهتر آگاه است که شب و روز من بچه سیاق میگذرد.
و لوانی استزد تک فوق مابی
من البلوی لاعوزک المزید
ولو عرضت علی الموتی حیوه
بعیش مثل عیشی لم یریدوا
بعد از این وقت هوا و هوش من نیست، خدا را بشهادت میطلبم که حقوق مرحمت های ولیعهد مغفور مبرور، وفور عنایت های شاهزاده اعظم روحی فداه مرا پای بست کرده، والا باین شکسته دلی و پریشان حالی و بی کسی و تنهائی هیچ دیوانه در این کار خطیر پا نمیگذارد نه عمر و معدیکربم که بگویم: اعددت للحدثان سابغه و عداء علندا نه سمول بن عادیا که گفت: بنی لی عادیا حصنا حصینا نه طریف عنبری که میگوید حولی اسید والبحیم و مازن نه نابغه ذبیانی که گفته است: حولی بنودودان لیعصوننی سید ضعیفی فقیر بی طایفه و قبیله بی واسطه و وسیله در مقابل جمعی دشمن و بدخواه خودم و ولیعهد و شاهنشاه ایستاده از نقد و غله و رمه و گله و هر چه شیئی بر او صادق آید بالمره صفرالوطاب هستم و معهذا رضیت من الغنیمه بلایاب نشدم؛ بل اگر ان شاءالله از آن در خانه خاطر جمعی بهم رسد، امیدوارم که حسب الفرمایش شما وقت کارگذاری باشد، والا هنگام سوگواری است. ذهب الذین احبهم و بقیت مثل السیف فردا. والسلام