برادر عزیز: کاغذهای شما در دارالخلافه رسید و آنچه منتهای آرزوی دلها بود از فضل خدا و مرحمت شاهنشاه روحل العالمین فداه بهعمل آمد؛ طوری که همه عالم حیرت کردند. تا امروز هیچ پادشاه بهاین آشکاری و شکوه و شوکت هیچ ولیعهد تعیین نکرده بود. چادر مروارید مکلل را بر سر تپه اسلام زدند و مجموعههای طلا و نقره حلویات در وسط چادر و کاسه نبات و قند روسی بر روی باهوها و خوانچههای نبات و قند، در خارج پوش از چهار طرف سه قطار چیدند و شاهی اشرفی نثار و عود و عنبر و بهار و گلاب و شربت و ساز و نواز و عیش و عشرت و سقاخانههای مملو از نقل و شربت، اعلی و ادنی زن و مرد، صغیر و کبیر، عارف و عامی، غریب و بومی از دروازه دولت تا تپه سلام و همچنین از دروازه شمران تا آنجا بههم پیوسته زره و زنجیر ایستاده بودند. خروار قند و شش خروار شکر چینی صرف شربت تماشاچی شد و البته صد یک خلق از میوههای تازه باغات به شربتهای سقاخانه عام میل نکردند و نواب صاحبقران میرزا که مباشر سپاه نظام دارالخلافه است، حامل خلعت همایون بود یک دست تمام از ملبوس مخصوص همایون و جبه مروارید و یک زوج بازوبند خاصه شاهنشاهی را باز زنار جواهر شاه شهید مرحوم و شمشیر مرصع مشهور به جهانگشای محمدحسن خان و خنجر مکلل فتحعلی خان جد اعلی را آورد، نعم ماقبل:
این تیغ حسن شاه شه دانش و داد
وز شاه جهان سوز و محمد شه راد
ایزد به کف فتح علی شاه نهاد
یعنی که پدر بر پدر این ملک گشاد
و علما و عرفا و فضلا و شرفا خطبهها خواندند و دعاها به دولت شاهنشاه روحالعالمین فداه کردند و در ساعت سعد بتاریخ ۱۲ صفر سنه ۱۲۵۰ هجری خلعت همایون را پوشیده هفتصد و بیست توب شادی انداخته شد و از شلیک صالدات و سرباز گوش و هوش به زمین و آسمان نماند و خوانچههای شیرینی و مجموعههای حلویات و کلههای قند و کاسههای نبات به امنا و امراء و خوانین و معارف و سرکردگان و کدخدایان و غلامان و عملجات علیقدر مراتبهم تفسیم و تسلیم گردید بعد ذلک مجلسهای شیلان در تالارهای دریاچه و اروسیها و مناظر و غرفات نگارستان و دلگشا و حوض خاقان آراسته شد و سفرهها انداخته و انواع ماحضر ساخته بهقول جلایر:
خورشهای ترش مازندرانی
کباب و قلیه و ساک و بورانی
قطاب و قرص و نقل و آب دندان
نزاکتهای نغز باب دندان
مرباهای بالنگ و بو سیب
گرفته از گلاب و قند ترکیب
پلوهای بروجرد و نهاوند
یخ و مشک و گلاب و شربت قند
ما تشتهی الانفس و تلذالاعین حاضر و موجود و بخوشی و خوشوقتی مصروف گردید و با کمال تنگدستی که از خراسان برگشتیم و منتهای امساک که بنده درگاه از بیم قرضمندی و وامداری کردم دوازده هزار تومان نقد و جنس در همان یکروز بهمصرف خلعت و انعام رسید و تکلف و تعارف سوای اسب و شال و برک و عاقری و کلاغی و قالی و اسباب سنگ و روی مشهد که از خراسان با خود داشتیم و تفنگ و طپانچه و ساعت و دوربین و هزار پیشه که از آذربایجان به ارمغان آوردند. خرج میوه و شیرینی را هم کلا حتی سقاخانهها نواب مستطاب ظل السلطان بهرسم شگون دادند و مصارف شیلان من جمیعالجهات برای خیر و برکت از سرکار اقدس شاهنشاهی مرحمت و عنایت شد و ارباب طرب را نواب صاحبقران میرزا، شادیانه و بخشش کردند لاغیر و عصر آن روز که سلام عام در دیوانخانه بزرگ اتفاق افتاد و شاهنشاه عالم پناه بالای تخت نشست حضرت ولیعهد روحی فداه را فرمان ولیعهدی بر سر زدند، با کمال سرافرازی واقعی بین الخواص و العوام کالشمس فی وسط السماء از خرند وسط بهحضورِ باهر النور بردند و از روی منتهای مرحمت خاص بهبالای تالار احضار کردند و در پایه تخت همایون جای سلام دادند و بهحضار محفل بهشت مشاکل مبارکباد فرمودند و همگی عرض تهنیت نمودند.
روز دیگر از سرکار شاهزادگان و خادمان حرم، فردا فردا تعارف و مبارک باد آمد و امناء و امراء و حکام و معارف و اشراف و قواد ممالک ایران هر یک فراخور حال، پیشکش و شیرینی از حضور ولیعهد روحی فداه گذراندند و حضرت ولیعهد هرچه از جنس و ملبوس بود بهشاهزادگان و امیرزادگان و وزرای آنها مخصوص داشتند و با فرامین همایون ولیعهدی که بهافتخار هر یک صادر شده بود فرستادند. اما اختصاص خراسان از سایر ممالک این بود که خلعت والی والاشان دامت شوکته و مرحمتی که به آن برادر مهربان شد، از سرکار اقدس همایون شاهنشاهی بود و یک نفر نایب یوزباشی خواهد آمد و فرامین قضا آئین مصحوب عالیجاه فضلعلی خان انفاد گردید؛ لقب وزارت بهشما و سرداری به عالیجاه نور محمدخان و ریش سفیدی به عالیجاه نجفعلی شاه کشیکچی باشی به عالیجاه امیر مرحمت شد. والسلام