بخش ۱ - بنام خداوند بخشایشگر مهربان: سبب انشای مثنوی ولدی در بیان اسرار احدی آن بود که ...
بخش ۲ - بسمه تعالی شأنه: در بیان آنکه حق تعالی از همه مخلوقات و موجودات ...
بخش ۳ - بسم الله الرحمن الرحیم: ابتدا میکنم بنام خدا
بخش ۱۰ - رجوع به تمامی آنکه سخن سه مرتبه دارد و خموشی بالای نطق است ولیکن نه هر خموشیی زیرا که جماد و حیوان و مردم جاهل سخن نمیگویند دلیل نکند که خموشی ایشان بهتر از نطق است: لیک این هم بدان و فهمی کن
بخش ۱۲ - شکر کردن موسی خدا را که دعاش قبول گشت و خضر را علیه السلام دریافت: بر زمین سر نهاد و شکر خدا
بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة: گفت ای موسی کلیم بدان
بخش ۱۴ - باز استغفار کردن موسی علیه السلام و قبول کردن توبۀ او را خضر علیه السلام: باز با همدگر رفیق شدند
بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان: هست محمود خلق دو جهان
بخش ۱۸ - در بیان آنکه ملکالموت آیینه صافی است که هر کس روی خود در او میبیند اگر دیو است دیوش میبیند و اگر فرشته است فرشته الی مالانهایه: ملک الموت چون بر او آید
بخش ۲۰ - باز رجوع کردن به قصه حضرت موسی علیهالسلام: بازگرد و بگو حدیث خضر
بخش ۲۲ - رسیدن شمس الدین و مولانا به یکدیگر: نزد یزدان چو بود مولانا
بخش ۲۳ - حسد بردن مریدان مولانا بر شمس الدین: در شناعت درآمدند همه
بخش ۲۴ - در بیان آنکه انبیا و اولیا را اهل نفس و جسمانیان خصم اند زیرا غیر جنس اند که الضدان لایجتمعان: همچو کفار در زمان رسول
بخش ۲۵ - در بیان آنکه چون خدا خواهد که قومی را هلاک کند خصمان را در نظر ایشان خوار و بیمقدار و اندک نماید اگرچه بسیار و بیشمار باشند و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا: آن شنیدی که قوم بد طالع
بخش ۲۶ - رجوع کردن بقصه شمس الدین عظم الله ذکره: باز گردیم از این حدیث دراز
بخش ۲۷ - در بیان فرستادن مولانا قدسنا، الله بسره العزیز ولد را به رسالت سوی دمشق به طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره: بود شه را عنایتی به ولد
بخش ۲۸ - رجوع ولد به قونیه در رکاب شمسالدین: بازگشت از دمشق جانب روم
بخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش: وان جماعت که منکران بودند
بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند: باز شیطان به صورتی دیگر
بخش ۳۱ - ناپدید شدن شمس الدین: ناگهان گ م شد از میان همه
بخش ۳۳ - در بیان آنکه نظر عارف به خداست و نظر زاهد به عمل خود. زاهد گوید «من چه کنم؟» عارف گوید «تا حق چه کند؟» خود را فراموش کردهاست بلکه خودی او نماندهاست و مستهلک حق گشته که «هم العارف ربه و هم الزاهد نفسه»: نقل صائب شنو از آن سرور
بخش ۳۴ - استغراق مولانا قدسنا الله بسره العزیز در عشق شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره و بیقراری و شور و جوش نمودن بیش از آنچه اول داشت: روز و شب در سماع رقصان شد
بخش ۳۵ - رفتن مولانا بجانب شام در جستجوی شمس الدین: کرد آهنگ و رفت جانب شام
بخش ۳۶ - در بیان آنکه اگر چه مولانا قدسنا الله بسره العزیز شمس الدین تبریزی را عظم الله ذکره بصورت در دمشق نیافت بمعنی در خود یافت زیرا آن حال که شمس الدین را بود حضرتش را همان حاصل شد: شمس تبریز را بشام ندید
بخش ۳۷ - برگشتن مولانا از دمشق بروم: کرد رجعت بروم باز آمد
بخش ۳۸ - رفتن مولانا باز بدمشق: چند سالی نشست و باز ز عشق
بخش ۳۹ - بازآمدن مولانا قدسنا الله بسره العزیز دویم بار بقونیه از طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره: بعد از آن بازگشت جانب روم
بخش ۴۰ - در تفسیر این آیت که انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا: آن امانت که گفت در قرآن
بخش ۴۱ - برگزیدن مولانا قدسناالله بسره العزیز بعد از شمس الدین تبریزی شیخ صلاحالدین زرکوب قونوی را عظم الله ذکره: در چنین جوش یک مرید از او
بخش ۴۲ - در بیان آنکه مولانا قدسنا الله بسره العزیز چون بولد عنایت داشت پیوسته بتعظیم اولیاء ترغیبش دادی: پس ولد را بخواند مولانا
بخش ۴۷ - در بیان این حدیث که اشدالبلاء علی الانبیاء ثم علی الاولیاء الاقرب فالاقرب: سخت تر رنج انبیا را بود
بخش ۴۸ - در بیان آنکه هر که خدا را دانست از مرگ نترسد چون دید که بعد از مرگ حیاتی باقی دارد خوشتر و لذیذتر از حیات دنیا و در تفسیر این آیه لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لاصلبنکم اجمعین: زان سبب در زمان خود فرعون
بخش ۴۹ - در تفسیر این آیه که الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون: اولیا را از این خدا فرمود
بخش ۵۳ - در بیان این حدیث مصطفی صلی الله علیه و الله و سلم موتوا قبل ان تموتوا: هرکه او پیشتر ز مرگ بمرد
بخش ۵۶ - مناجات: ای خدا دستگیر خلقان شو
بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن: تا بدانم یقین کز آن منی
بخش ۶۲ - در بیان آنکه چون ولد از قیل و قال عقلی و نقلی بگذشت جان او چون دریا به جوش آمد و امواج سخن از دل او جوشیدن گرفت: لب ببستم ز گفتگوی تمام
بخش ۶۴ - در بیان آنکه چون شیخ صلاح الدین زرکوب قدس الله سره العزیز رحلت کرد خلافت به چلبی حسام الدین ابن اخی ترک رسید: بود راضی وی از حسام الدین
بخش ۶۷ - در بیان مصاحبت کردن چلبی حسام الدین قدس الله سره مدت ده سال تنگاتنگ با حضرت مولانا قدسنا الله بسره العزیز و یاران و اصحاب از حضرت هر دو بیحسدی مستفید شدن و بعد از آن نقل فرمودن حضرت مولانا قدسنا الله بسره العزیز.: بود با شیخ در زمانۀ شیخ
بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسامالدین قدساللهسرهالعزیز خود را در واقعه به ولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود: با ولد شه حسام دین در خواب
بخش ۷۳ - در بیان آنکه اولیا را یک مقام است که اگر آن را به خلق پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند چنانکه از آفتاب قیامت جمادات آسمان و زمین و صور چون یخ و برف بگدازند و یک آب شوند.: گر کنم باز من سر ابنان (؟اینان)
بخش ۷۴ - رجوع کردن بدان قصه که ولد را چلبی حسام الدین قدسنا الله بسرالعزیز در خواب نموده بود: هست مردی در این جهان پنهان
بخش ۷۷ - در تفسیر این آیه که الست بربکم قالوا بلی و در شرح مراتب «بلی»ها: بود از حق الست از تو بلی
بخش ۷۸ - در معنی این حدیث که «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»؛ این تن را که دوستتر از همه میداری و بر وی لرزی از او قویتر دشمنی نداری: مصطفی گفت بدترین دشمن
بخش ۷۹ - در تفسیر این آیت که فمنکم کافر و منکم مؤمن هم کفر و ایمان در تو مضمر است، و هم زمینی و هم آسمانی تا آخر الامر کدام صفت غالب شود که الحکم للغالب: در تو جمع است کفرو هم ایمان
بخش ۸۰ - رجوع کردن بقصۀ شفاعت مریدان و پذیرفتن ولد سخن ایشانرا و بمقام والد خود بشیخی نشستن: چونکه بنشست بر مقام پدر
بخش ۸۶ - در بیان آنکه حق تعالی دنیا را که ممات است حیات نمود بخلق و عقبی را که حیات است ممات نمود. و در تقریر آنکه الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین.: بسط در قبض جوی ای جویا
بخش ۸۹ - پشیمان شدن مریدان از آن حالت و خود را ملامت کردن که چرا گفتۀ شیخ را حق ندانستیم چون از ما کاملتر و داناتر و بیناتر است: همه گفتند کای شه ممتاز
بخش ۹۲ - در بیان آنکه این معانی غریب نادر بخشایش سید برهان الدین محقق ترمدی است رضی الله تعالی عنه که مرید و شاگرد مولانای بزرگ بهاءالدین محمد المعروف بولد قدس الله روحه العزیز بود.: این معانی و این غریب بیان
بخش ۹۵ - در معنی این حدیث پیغامبر علیه السلام که جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری: نشنیدی حدیث پیغمبر
بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عندالله هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره: در نبی گفت حق که یک ذره
بخش ۱۱۳ - در تفسیر این آیت که ائتیا طوعا او کرها، و در معنی وان من شیئی الا یسبح بحمده: طرح این را خدای در قرآن
بخش ۱۴۸ - در بیان آنکه جهد را نیز از انبیا و اولیا باید دانستن که اگر ایشان نیاموختندی کس چه دانستی که جهد چه چیز است: جهد را نیز هم از ایشان دان
بخش ۱۵۲ - در بیان آنکه این عالم ذرهایست از آن عالم. زیرا این محدود است و آن نامحدود. و آن عالمها همه انوار و آثار حقاند و قایم بحقاند و از انوار او زندهاند. چون از این عالم محدود بگذری آن عالم نامحدود را که در جوار حق است ببینی والله العالم: ذره ای نیست آسمان و زمین
بخش ۱۶۳ - در تفسیر و هو معکم اینما کنتم و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فی انفسکم افلا تبصرون و من عرف نفسه فقد عرف ربه و قلوب العارفین خزائن الله.: جوی در خود ورا چو جویانی
بخش ۱۶۵ - در بیان آنکه مصطفی صلی الله علیه و آله خبر داد که اولیاء وارثان من اند و ایشان را روز قیامت شفاعت باشد که ولهم شفاعة فی الناس والشیخ فی قومه کالنبی فی امته: شاه محمود یک شبی میگشت
بخش ۱۶۶ - استشهاد آوردن حکایت ابراهیم ادهم رحمة الله علیه جهت تاکید پند و موعظه بر این معنی: یک شبی خفته بود ابراهیم
بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه عالم چون کوهی است. و افعال و اقوال آدمیان چون صداها که بشخص وا میگردد بدی را بدی و نیکی را نیکی که انالانضیع اجرمن احسن عملا: این جزا را تو چون صدا میدان
بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند: این عدد از تن است کان عدد است
بخش ۱۶۹ - در بیان این حدیث مصطفی صلی الله علیه و آله که ان لله سبعین الف حجابا من نور و ظلمة و انه لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل من ادرک بصره: نیم از نور و نیم از ظلمت
بخش ۱۷۰ - در معنی این حدیث مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که موتوا قبل ان تموتوا: بو حدیثی بیورده پیغمبر